غمخواري، معادل جمع ميان هم‌دلي و هم‌دردي است. هم‌دلي بدان معنا است که کسي در عالمِ تصور و خيال، خود را چونان شخصِ ديگري قلمداد کند و بتواند دريابد از منظر او جهان، چگونه ادراک مي‌شود؛ آن شخص چه باورهايي، چه احساسات، عواطف و هيجاناتي و چه خواسته‌هايي دارد. اگر انسان بتواند بدين‌صورت با ديگري هم‌دلي داشته باشد يا به تعبير روان‌شناختي با نگرش آن فرد به جهان بنگرد، آنگاه با درد و رنج‌هايي که آن شخص را آزار مي‌دهد، او هم آزرده مي‌شود. اگر چنين اتفاقي رخ داد علاوه بر هم‌دلي، هم‌درديِ با آن فرد نيز در انسان ايجاد شده است. غم‌خواري، حالتي است که يک انسان نسبت به ديگري هم‌دلي و هم‌دردي داشته باشد؛ اگر او به‌چنين حالتي دست يافت وارد ساحت اخلاقي شده است و در اين حالت هرچه نسبت به آن فردِ ديگر انجام دهد، اخلاقي است. 
اگر انسان نسبت به ديگري غم‌خواري پيدا کند، اولاً حق او را ادا مي‌کند؛ لذا اولين فرزند غم‌خواري عدالت است. ثانياً از خوبي‌هايي که حق خودِ اوست، به ديگري هديه مي‌کند و دومين فرزند غم‌خواري يعني احسان متولد مي‌شود. از اين مرحله، تمايز نظريه‌اي که اخلاق را تنها مبتني بر عدالت مي‌دانست با نظريه‌اي که اخلاق را مبتني بر غم‌خواري مي‌داند‌، مشخص مي‌شود. در آن نظريه اخلاق تنها همان مرحلة اول بود، اما در اين نظريه که مبتني بر غم‌خواري است،اخلاق، دو شاخة ديگر نيز پيدا کرده است. سومين و شريف‌ترين مرتبة غم‌خواري، مرتبه‌اي است که در آن انسان بدون هيچ‌ ملاحظه، محاسبه و مضايقه‌اي ديگري را دوست داشته باشد؛ در چنين حالتي، عشق يعني سومين فرزند غم‌خواري، متولد مي‌شود. اين سه مرتبه هرکدام مقدمة ديگري است؛ يعني تا عدالت محقق نشود، احسان پديد نمي‌آيد و تا احسان وجود نداشته باشد، عشق در کار نخواهد بود، اما هر مرتبه‌اي که پس از ديگري محقق مي‌شود، از مرتبة پيش از خود شريف‌تر و ارزشمندتر است. ‌