دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در، هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد

تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی

لئوناردو داوینچی هنگام كشیدن تابلوی شام آخر دچار مشكل بزرگی شد؛ می‌بایست نیكی را به شكل عیسی و بدی را به شكل یهودا، از یاران مسیح كه هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت كند، تصویر می‌كرد. كار را نیمه تمام رها كرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا كند.

روزی در یك مراسم همسرایی، تصویر كامل مسیح را در چهره یكی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نكرده بود. كاردینال مسئول كلیسا كم كم به او فشار می‌آورد كه نقاشی دیواری را زودتر تمام كند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شكسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا كلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.

گدا را كه درست نمی‌فهمید چه خبر است، به كلیسا آوردند؛ دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی‌تقوایی، گناه و خودپرستی كه به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری كرد.

وقتی كارش تمام شد، گدا، كه دیگر مستی كمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز كرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: " من این تابلو را قبلأ دیده‌ام!"

داوینچی با تعجب پرسید: "كی؟"
- سه سال قبل، پیش از آنكه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی كه در یك گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت كرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!
از كتاب "شیطان و دوشیزه پریم" پائولو كوئیلو

خانه ی دوست کجاست؟

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و تورا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خشخشی می شنوی
کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟

خبر جالب از دانشکده

سلام به همه بر و بچه خواجه نصیری .

می خوام چند تا خبر جالب از دانشگاه و دانشکدمون بهتون بدم(صحت اعتبارشم پای ویکی پدیا!! اصلابه من چه درسته یا نه!)

اولا که همه ی شما بدون استثنا می دونید که دانشکده ی ما قدیمی ترین دانشکده برق کشوره(چیش به ما رسید؟؟؟)

ثانیا چند نفر از شما دانش آموختگان مشهور این دانشگاه رو می شناسید؟ نمی شناسید؟خب غصه نداره من بهتون می گم :

محمود قندری .رئیس سابق دانشکده مخابرات و وزیر سابق پست و تلگراف و تلفن

کمال محامد پور.معاونت آموزش، پژوهش وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات در دولت نهم

علی اکبر موسوی خوئینی، نماینده مجلس ششم، دبیرکل پیشین سازمان دانش آموختگان ایران

  • محمد نجار (وزیر کشور) آ
  • فرزاد حسنی (مجری تلویزیون)
  • محمد ناظمی اردکانی (وزیر سابق تعاون) (روی هم رفته کلش ۷ .۸ نفر شدن)(آخه بقیشو ننوشتم آبرو ریزی بود) 

    تازه شم می دونیییید ..؟؟  از افتخارات دانشگاه آزاد اسلامی در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، در اختیار داشتن پست ها و مسئولیت های مهم در رده های بالای مدیریتی و اجرایی کشور توسط 1900 نفر از فارغ التحصیلان دوره دکتری و کارشناسی ارشد خود است.