".سخنانی از دکتر علی شریعتی."

" اگر توانستی (( نفهمی)) می توانی خوشبخت باشی ! "

"وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند/ وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم ." 

"برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود !"

"گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند!"

"کیست که تنها آروزی همیشگی اش در این جهان این باشد که تنها چیزی را که از این جهان آرزو می کند از دست بدهد؟"

"برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش است."

"دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور مذهبی.که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد."

"به سه چیز تکیه نکن ،غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد. "

"حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد."

                                                 "...دکتر علی شریعتی..."

اردو اردو اردو ...

"سلام به همه دوستان...

از یه هفته پیش بچه های وبلاگ فیس برق سعی کرده اند اردویی را برای بوجود اوردن یه خاطره خوب از ترم دوم تدارک ببینند. این اردو که ابتدا قرار بود روز پنج شنبه این هفته در شهرستانک باشه با مشورت با ادمین امروز به دربند تبدیل شد.

برنامه در حال حاضر اینه که بچه ها ساعت هفت و نیم صبح روز پنج شنبه میدان تجریش جمع شن. ناهار و صبحانه رو بچه های خوابگاه تهرانپارس تهیه خواهند کرد( البته یه کم پول با خودتون بیارین!!!). سعی خواهیم کرد حداکثر تا ساعت هفت بعد از ظهر برگردیم. و این که هوا احتمالا گرم خواهد بود با این حال لباس مناسب و کفش مناسب راه پیمایی بپوشید.

امیدواریم که با رقم زدن خاطره ای خوب درس خوندن برای امتحانات رو با روحیه بهتری شروع کنیم.

به امید دیدار..."

ای کاش...

  

"" سکوتم را ، رعد وحشی با آمدنش درهم میشکند...

آن پر التهاب باران را سرزده مهمان ساخته با نازک من

قطرات باران  که مغرورانه  جای اشک بر گونه هایم حکم رانی  می کنند را می فهمم...

اما...!

آسمان امشب را نه...

نمیدانم شیونش از چیست...

نکند دلتنگ است؟     شاید عاشق شده است؟      و شاید هم شکست وسعت او؟

شاید او نیز چون من پر شده است از ای کاشها...

 

با آسمان هم صدا خواهم شد

رعدی وحشی...آسمان سبک میشود... من هم.""

 ...

از تو میگویم...


*...friend...*

 

If you live to be a hundred
I want to live to be
a hundred minus one day
so I never have to live without you

اگر می خوای صد سال زندگی کنی

من می خوام يه روز کمتر از صد سال زندگی کنم

چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم.

 

True friendship is
like sound health
the value of it is
seldom known
until it is lost

--  Charles Caleb Colton

دوستی واقعی مثل سلامتی هست

ارزش اون رو معمولا تا وقتی که از دستش بديم نمی دونيم.

 

 A real friend
is one who walks in
when the rest
.of the world walks out


يک دوست واقعی اونی هستش که وقتی مياد

که تموم دنيا از پيشت رفتن.

 

Don't
walk in front of me
I may not follow.
Don't walk behind me
I may not lead.
Walk beside me and
be my friend
-- Albert Camus

جلوی من قدم بر ندار،

شايد نتونم دنبالت بيام.

پشت سرم راه نرو،

شايد نتونم رهرو خوبی باشم.

کنارم راه بيا و دوستم باش.

 

سخنی از "دکتر علی شریعتی"

        
 
 
۱.درد من حصار برکه نیست درد زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است

۲.نامم را پدرم انتخاب کرد ُنام خانوادگی ام را یکی از اجدادم ُدیگر بس است ُراهم را خودم انتخاب خواهم کرد.

۳.زندگی داستان مرد یخفروشیست که از او پرسیدند فروختی گفت :نخریدند تمام شد.

۴.حوادث انسان های بزرگ را متعالی و ادمهای کوچک را متلاشی میکند.

۵.مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی بودم بدون انکه خدایی داشته باشم.

۶.لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم غافل از ان که لحظه ها همان خوشبختی بودن...

۷.ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی میخواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم ُکمی با کفش های او راه بروم.

۸.جهان راُنه ان چنانکه وا قعا هست میبینیم ُجهان را ما ان چنانکه هستیم میبینیم.

۹.فلسفه انسان امروز در این جمله خلاصه میشود :فداکردن اسایش زندگی برای ساختن وسایل اسایش زندگی

۱۰.چه هراس انگیز است چراغی بر افروختن در ان جا که جز زشتی هیچ نیست......

                                               ...." دکتر علی شریعتی" ....

امیدوارم این جملات را همیشه و در هر پستی وبلندی زندگی به یاد داشته باشیم.

امید

            

 در این هزارتوی زندگی

 همیشه چند گام

 جلوتر از منی

 هزار راه نرفته را 

 خیانت است 

  اگر نداشته باشمت

 ببخش        

 بیا

 بمان

 که با تو در غروب پیر لحظه ها

 طلوع میکنم

 بیا....

                                                          "...از یک دوست..."

سرزمین من

تا هست سرزمین من٬آسمانی باد

وبهاران بی پایانش ٬بی پایان

دودمانتان در آرامش٬زندگی هاتان دراز

و آینده٬روشن تر از امروزتان

برای شما مردمان بزرگ٬بوی خوش

خواب آرام و زندگی زیبا آرزو می کنم.

* کوروش کبیر*


زندگی را زندگی کن!


زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان اجابت نشدند.
زندگی را نخواهیم فهمید اگرعزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی‌نتیجه ماند.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه دست‌هایی را که برای دوستی به سمت ما دراز می‌شوند، پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده کرد.
زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر فقط چون یکبار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دل‌بستن بهراسیم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه شانس‌ها و فرصت‌های طلایی همین الان را نادیده بگیریم فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از فرصت‌ها موفق نبوده‌ایم.
فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید در دستمان است، هرگز نباید انتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیم صبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند. گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط رسیدن به این کلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نه کلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن‌ها و دوباره بلندشدن‌هاست که معنای زندگی فهمیده می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون خود بیشتر آشنا می‌شویم.

نگاهی دیگر بر زندگی


     "  بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین "
 
 
          To have somebody tell you that he/she loves you.
            یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره 

 

          To see people that you like, feeling happy
          کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

 
        To laugh until it hurts your stomach
         .آنقدر بخندی که دلت درد بگیره


       To find mails by the thousands when you return from a vacation.
        بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری


            To go for a vacation to some pretty place.
            برای مسافرت به یک جای خوشگل بری 


       To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
        از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می تونی بخوابی !


ادامه نوشته

مناظره!!!

 

       **اندر احوالات حافظ شیرازی و صائب تبریزی**

 

حتما از دعوای تاریخی حافظ شیرازی و صائب تبریزی و شهریار چیزی شنیده اید! گویا صائب تبریزی متاثر از شعر حافظ، که نوشته بود:

"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندواش بخشم سمرقند و بخارا ر
ا"

اینگونه می نویسد که:

"هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندواش بخشم سر و دست و تن و پا را"

بله، زمان می گذرد و شهریار نامی، پس از خواندن شعر صائب که بیشتر در جهت تحقیر حافظ سروده شده بود، اینگونه می سراید که:

"هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را"

و سالیان سال بعد یکی از شاعران کوچه و بازار زیر لب گفت:

"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور می دانیم
زمال غیر می دانیم سمرقند و بخارا را
و عزرائیل ز ما گیرد تمام روح و اجزا را
چه خوشتر می تواند باشد ز آن کشک و دو من قارا؟"

چرخ زمان را که می شناسید، می گردد و میگردد. جالب اینجاست که این چرخ در۱۳ شهریور۱۳۸۸  می ایستد و «علی» نامی، افاضات خود را بر رقعت دعوای تاریخی این شعرای نامی، مکتوب می نماید:

"هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را"

تا به اینجا که به خیر بگذشت! نه یقه ای در دست رفت و نه پیراهن کسی را خاک گرفت، جمیع شعرا نیز در کار خود کیفور اند و به سان تیر مژگانی، قلب «ترک شیرازی» را نشانه گرفته اند. شما هم که شنیدید و خواندید، بلکه خوش خواندید و مزاجتان نیز شیرین گشت و حال نوبت به من می رسد که بگویم:

"هر آن کس چیز می بخشد، به لطف خویش می بخشد
یکی جان و یکی روحش، یکی دیگر بخارا را
یکی شاید ندارد چیزی و هیچ اش نمی بخشد
یکی چون من نه می بخشد، نه می خواهد که بخشیدن
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش این من، نه می بخشم، نه خواهم خواست بخشیدن"...