هرچه کنی به خود کنی!!!

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت.
آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.
روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم .
یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد، اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن

 

دقت کردی خدا تا به حال چند بار دستمونو گرفته ؟؟؟

 

در حالی که میتونست مُچمونو بگیره !!!

 

 

به یه ترکه می گن...

به یه ترکه می گن، نظرت درباره فارسها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه فارسه می گن، نظرت درباره اصفهانیها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه اصفهانیه می گن نظرت درباره لرها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه لره می گن نظرت درباره آبادانی ها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه آبادانیه می گن نظرت درباره رشتیها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه رشتیه میگن نظرت درباره کردها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه کرده می گن نظرت درباره قزوینیها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه قزوینیه می گن نظرت درباره مشهدیا چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه مشهدیه میگن نظرت درباره مازندرانی ها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه مازندرانیه می گن نظرت درباره بلوچ ها چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.
به یه بلوچه می گن نظرت درباره … چیه؟ میگه همه ما ایرانی هستیم.ایرانی به هموطن خود توهین نمی کند.

به یه … میگن اینجا کجاست؟ میگه اینجا ایرانه…ایرانی جماعت به هموطن خود توهین نمی کند.

نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد !!!! ...


روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:.... اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
۰

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100

اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 1000

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست،

پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت !!!

مارتین لوتر و سند جهنم

در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با
پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی
که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از
انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد به کلیسا رفت و
به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و ...گفت:
جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم.کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه. مرد سراسیمه
مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پاره
ای نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
 
به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است.

 

دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم.
این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت، نه تنها ضربه ای به کسب و کار
کلیسا زد، بلکه با پذیرش مشقات فراوان، خود را برای اینکه مردم را از
گمراهی رها سازد، آماده کرد

 

علت درس نخوندن دانشجویان !!!!

علت درس نخوندن دانشجویان !!!!

در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز
باقی میماند.
حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای
یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند
در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا'' 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند
اما سلامتی جسم و روح روزانه1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا'' 15 روز میشود. پس 126 روز باقی میماند
طبیعتا'' 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند
1ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی
اجتماعی است.این خود 15 روز است.پس 81 روز باقی میماند
روزهای امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند
تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند
در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید.پس 6 روز باقی میماند
در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است
نماز خواندن و سینما رفتن و سایر امور شخصی هم که 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند
1روز باقی مانده همان روز تولد شماست.چگونه میتوان در آن روز درس خواند

پس یک دانشجوی نرمال نمیتواند درس بخواند!!!

یک اتفاق بد

سلام.

تا اونجا که من فهمیدم:

( یه اتفاقی افتاده: بعضی از هم کلاسی ها از فضای وبلاگمون راضی نبودن. برای همین یه وبلاگ دیگه ساختن که تقریبا همه چیش شبیه اینه. از اسم گرفته تا تگ ها. با این هدف که چیزایی که ما اینجا نگفتیم رو بشه اونجا گفت. من که دقیقا نفهمیدم. ولی این که اشکالی نداره، داره؟

اما خوب سر این قضیه دعوا شده... خانم ادمین از این که بعضی از نویسنده های اون وبلاگ نویسنده های این وبلاگ هم بودن ناراحت شده. خب استدلالش این بوده که نمی شه یه نفر هم عضو یه وبلاگ باشه هم عضو وبلاگی که هدفش مقابله با اولیه. استدلالش شاید درست باشه، نه؟

و ماجرا این جوری تمام شده که خانم ادمین اون نویسنده ها رو بیرون کرده و با پاک کردن دیالوگ بین خودش و اونا این بهانه رو جور کرده که این وبلاگ، وبلاگی با نظارت شدید ادمین معرفی بشه که هر کی باهاش دوسته نویسندشه و هر کی باهاش مخالفه نباید این تو بنویسه. خانم تاجیک هم چنین از این که با این عده هم کلاسه هم اظهار تاسف کرده. کار بدی کرده، نه؟

در مقابل دوستان تبعید شده از وبلاگمون از این که بهشون توهین شده اظهار نارضایتی کردن و گفتن این حق طبیعی هر کسه که تو هر چند تا وبلاگی که می خواد بنویسه و خلاصه دارن سعی می کنن نویسنده های این جا رو جذب اون وبلاگ بکنن و "هر نویسنده پسری هم که قبول نکنه دختر بازه" و ... )

ولی من این وسط نه سر پیازم نه تهش. اصلا هم حوصله این که بگید نه این جوری نبوده اون جوری بوده رو ندارم. اصلا می دونید چیه؟ همه حرفایی که بالا زدم هیچ ارزشی نداره. اتفاق اینه: اتحادمون داره از بین می ره. و اگه این طور بشه، یا سعی کنیم که بشه، یا نسبت بهش بی تفاوت باشیم، ارتباط برقی ها از این مزخرفی که الان هست هم بدتر می شه. و این به نفع ما نیست. چهار سال مجبوریم با هم باشیم. میشه گفت چهار سال مجبوریم همو تحمل کنیم، و یا می شه گفت چهار سال مجبوریم به بودن با هم افتخار کنیم و از هم چیزی یاد بگیریم و از بی ادبی هامون ادب بیاموزیم و ... .

اجازه ندیم چند دستگی پیش بیاد. همه ما بجز اینجا حتما تا حدی فضا داریم ( یا وبلاگ شخصی یا شبکه های اجتماعی ) که بتونیم بنویسیم. اما بیاید سعی کنیم این وبلاگ که معرف برقی بودن و نشانه اتحاد ضعیف مون هست را حفظ کنیم. چه بسا اتحادمون رو منسجم تر و پر معنی تر کنه. اجازه بدیم افتخار این وبلاگ تعداد نویسنده هاش باشه و سعی کنیم این تعداد رو بیشتر کنیم و هر نارضایتی هم که داریم تو سر ادمین بکوبیم.

به عنوان یک نویسنده و عضوی از بلاگ و فقط و فقط به عنوان پیشنهاد:

از هم کلاسی هام می خوان عضو بودن تو این جارو افتخار تلقی کنن، چون سمبل عضو بودن تو گروه ورودی های هشتاد و هشت برق و کامپیوتر خواجه نصیره، نه این که بابت این جا بودنشون منت بذارن. از اون طرف دعوا صمیمانه خواهش می کنم از ادمین بخوان این جا عضو شن و در کنارش به عضو بودن تو هر چند تا وبلاگ دیگه ای که دلشون می خواد ادامه بدن. و اما این طرف دعوا: من کلی گلایه از ادمین دارم که خودم بهش می گم...

همین.

بازم سلام

       اول می خواستم راجع به بحثمون بگم:به نظرم بحث کردن یه اصولی داره که تا دو طرف اون رو نپذیرن نمی شه روش بحث کرد مثلا من می گم بحث رو می گذاریم رو اصل پذیرش عقل انسانی یکی می گه نه من می خوام رو پایه ی دین بحث کنم از اونجاست که دیگه بحث بی فایده است.نمی دونم شایدم اشتباه باشه!اما یه چیزی که خوبه به نظرم اینکه احترام به نظر طرف مقابل بگذاریم حتی اگه از ریشه خلاف فکرمون باشه...

دوم اینکه چرا نیومدید اسم پیشنهاد کنید خوو؟

سوم اینکه ایده ی فروم داشتنم چیز خوبیه ها!اونجا همه باید عضو باشن بیان بنظرن یه سری حواشی اینجا پیش نمیاد!حالا فعلا که وسط امتحاناست اما شایدم یه روز کوله بارمونو بستیم بریم یه فروم بزنیم زندگی کنیم

چهارم اینکه می خواستم از آقای آزادوار تشکر کنم برای بیان عقیدشون گرچه من کاملا مخالفشونم اما همین جرات بیان داشتن عقیده هم قابل ستایشه و از اون هایی که حرفاشونو در قالب بی نام زدن و اصلا فکر نکردن می تونه رو طرف مقابلشون چه تاثیری بگذاره... گله کنم...

  پ.ن۱:خواستم بگم من که دیگه فعلا حال این بحث های فرسایشی رو ندارم شما می خواین حالا هی نظر بگذارین تو اون پست ها...

  پ.ن۱پریم:اصول اعتقادی و خصوصا دینی امری کاملا شخصی است وقتی دو طرف همدیگرو نمی شناسن درست نیست از هم بپرسن مگر همون قضیه ی اصله و اینا... که من دیدم اصل های ما تو بحث باهم فرق داره در نتیجه بی خیال ادامه ی بحث شدم مسلما دو طرف اعصابشونو از سر راه نیووردند

بی ربط نوشت:وبلاگ بابا برقی ام که آقای امیرخانی تو پست قبل معرفیش کردند و جزو لینک دوستان هستش بلاگ خوبیه و خیلی خوبم می تونه باشه بچه هایی که دوست دارند فعالیت علمی کنند بشتابند!

بی ربط نوشت پریم:خواهشا یه بحث فرسایشی دیگه راه نندازین اما(!) می شه اسم بلاگ رو از بابا برقی به چیز دیگیری تغییر داد؟آیا؟یا سازنده هاش کلا می خوان افراد توش پسر باشن؟آیا؟

  پیروز باشید

NEVER AGAIN!!!!!!


    سلام
1.دیشب پستی از طرف نادیا تو بلاگ گذاشته شد!وقتی از خودش پرسیده بودم گفت که پست رو نگذاشته!!منم سریع حذفش کردم
باور کنین این بلاگ رو برای آزار های شخصی کسی نساختیم!!!واقعا شرم آوره!
شما هم باید امنیت رو رعایت کنید و با قرار دادن پیش فرض وجود افراد مریض  سریعن کلمه ی عبورتونو عوض کنین!
2.عکس پست آقای هادوی رو حذف کردم برای اینکه بزرگ بود و قالب رو بهم ریخته بود لطفا خودتون دوباره و کوچکتر بگذاریدش
 
موفق باشین

پاره ای از توضیحات!...

اول اینکه دلم می خواهد به همین حالت سرمو بکوبم به دیوار!! چون چهار ساعت بود داشتم یه پست می نوشتم همش پرید!حتی ثبت موقتم نشد!!!بگذارید به اعصابم مسلط شم تا دوباره بنویسم!

آهان چی نوشته بودم!


خوب!:دوم سلام!

می خواستم درباره ی حذف شخصیت admin بگم!ولی اصلا اطمینان نداشته باشین که برنگرده!

خواستم بگم این نماینده ی گروه بود!یعنی مسولیت کاراش کلی بود مثلا قضیه ی اردو رو  بیشتر می خواستم خودجوش باشه و من فقط هماهنگ کنندش باشم،خیلی خوب بود،می ارزه که تکرار شه اما یه سری حرفا و اتفاقایی قبل و بعدش میفته مثلا عرض می کنم خدمتتون:مثل...(بییییییییییییپ)...

اما اگه admin نظر می گذاشت از اهداف بلاگ حرف می زد!حداقل اون هدفایی که من دنبالش بودم؛وگرنه من جا برای بیان نظراتم داشتم!الانم بلاگ دارم!به خاطر همینم نیازی به بیانشون اینجا نداشتم(از بُعد شخصی می گم،اینو داشته باشین!)

تازه تو پست چندتا نکته هم گفته بودم می خواهم پسووردشو به افراد فعال و داوطلب بدم که کسی فکر نکنه وبلاگ صاحب داره!(هنوزم اینکارو می کنم البته قابلیتشو می دهم)

ولی هدف بطور کلی این بود که فارغ از محدودیت های زمانی و مکانی دانشکده بتونیم به بیان و تبادل و نقد نظرات بپردازیم!(ادامه اش:از این بُعد منم دوس دارم نظرمو بیان کنم)

مثلا اگه می گفتم یا هنوزم می گم باید با نام واقعیتون نظر بگذارین برای اینکه تمرین کنیم که برای ورود به جامعه ی بزرگتر باید مسولیت کارا و حرفامونو بپذیریم و اینجا تنها راه تمرینش نظر با اسم واقعیه،اما همچنان متأسفانه می بینیم که بعضیا با نام دیگران یا مخفف(که ما نمیشناسیم) یا مستعار نظر می گذارن!...

همه ی اینا یه طرف! حذف شخصیت admin یه طرف!


1.شرمنده ام از استفاده ی این همه شکلک!کلی جلوی خودمو گرفته بودم اما شکلک خونم پایین رفته بود!

2.به نام خدا

من برای متنایی که عنوان نداشتن تیترشونو عنوان گذاشتم!

لطفا خودتون همیشه عنوان بگذارید!

با تشکرات قبلی!...نیشخند

3.برای متنایی که تگ نداشتن تگ گذاشتم...همون!با تشکرات قبلی!

4.این وبلاگ بی صاحاب می باشد!یعنی پرصاحاب می باشد!صاحابشم تمام اعضای بلاگه.

5.برای درج نظرات!ویرایش نظرات رو بزنین،خط جداکننده،اسمتون بعدم نظرتون!فکر کنم اینطوری راحت تر باشه!اگرم نظر ویرایشی ای اسم نداشت یعنی نویسنده گذاشته.

6.امیدوارم در ادامه روند صعودی طی کنیم...


پیروز و سرفراز باشید