در یکی از روزهای ماه سپند سال 1388خورشیدی تصمیم گروهی از دوستان بر این واقع شد که لااقل برای خالی نبودن عریضه نیز شده ,اندک خاطره ی دلچسبی از یکدیگر در دل داشته باشی چه بسا که یزدان دانا توفیق دیدار مجدد یارانمان را به ما ندهد و از آنجا که یک خاطره ی خوب حتی تا دیار باقی نیز با آدمی باقی میماند پس عزم رفتن به یکی از تفرجگاه های اطراف پایتخت در میان دوستان مصوب گردید.
محتوlی این عهدنامه بدین شرح بود که در آدینه روز ماه سپند یا همان نوروز ماه عده ی کثیری از دانشجویان دانشکده برق و با اغماض دانشکد کامپیوتر به همراه یکدیگر کوهپیمایی مختصری را داشته باشیم البته ناگفته نماند که هدف اصلی این برنامه آشنایی بیشتر دوستان همکلاسی با یکدیگر بود . خلاصه برنامه با هر هدف و مقصودی که بود از سوی سرکار خانوم ادمین و سایر دوستان چیده شد(که جای سپاسگزاری از ایشان نیز میباشد).
بنا بر قرار مقرر دوستان سر ساعت تعیین شده در مکان موعود گرد هم جمع شدند بگذریم که گروهی اندک مدتی دیر کردند و این را به حساب کلاس گذاشتنشان میگذاریم اما از آنان که به وجود اعلام حضور حتمی جا خالی کرده و نیامدند نمیگذریم که هیچ , سر پل صراط نیز آنان را به همراه خود به پایین میکشیم.البته قبل از آن دوست نماهایی را که به جای افراد دیگر اعلام حضور کرده بودند خودم به شخصه از پل پایین می اندازم.
خلاصه امر اینکه پس از معرفی اجمالی همدیگر که مسیرمان را با یاد او آغاز نمودیم از هوای عالی و طبیعت زیبا ,که هر چه بگویم کم گفته ام, بگذریم از لذت هم رکاب شدن با دوستان نمیتوان گذشت.از بس دوستان خوش مشرب و خوش رکاب بودند که رنج و تلخی راه را نه تنها از یادم برده بلکه این سختی و تلخی را در کامم از قند شیرین تر نموده بودند.
در کمرکش کوه همه ی ما چون لشکر مغول به جان این تکه برف های زبان بسته افتاده و با هجومی گسترده همه ی آن برف ها را به سر و کله ی یکدیگر کوبیدیم که آن هم در نوع خود لذت بخش و دلنشین بود.

پس از خوردن ناهاری نه چندان مختصر مسیر برگشت را پیش رو گرفتیم. در مسیر برگشت نسبت به رفت به من یکی که فراتر خوش گذشت گرچه تلخی جدایی را که به زودی در پیش داشتم ته دلم را ریش ریش میکرد. در مسیر برگشت با انجام یک سری بازی های گروهی بر شیرینی اردو افزوده و آن را خاطره انگیزتر کردیم. پس از مدتی باز به راه افتادیم و شکر خدا به سلامت به پایان راه رسیدیم.گرچه خدا به ما رحمش آمد که در آن هجوم گسترده ی کذا در اثر اصابت شدید برف به یکی از دوستان آسیبی به او نرسید(گرچند ما جویای حال او از سایر دوستان شدیم).
در انتهای این مسیر نیز با شادمانی و آرزوی تکرار چنین برنامه های دلچسبی از یکدیگر خداحافظی کردیم.
ناگفته نماند که بنا به مصلحت بسیاری از رخدادهایی که به طور عمده لذت بخش و مسرور بودند از دل نوشته ی اینجانب حذف گردیده است مانند داش مشتی بازی ها و پارسال بهار و...........در همین جا از کلیه ی دوستان و دست اندر کاران کمال سپاسگذاری را داشته و متقاضی تکرار چنین برنامه هایی هستم.

(( لطفا نظر خود را راجع به نوشته ی اینجانب اعلام بدارید ))
آرزومند موفقیت و سلامتی همه ی شما
آرش