رفتید که رفتید
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برون اند زین حلقه هشیارها
کشیدم در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه ها
چه حلاج ها رفته بر دارها
بهین مهر ورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تار ها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خار ها
نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
و از دیدگاه هر کس متفاوت است.
1. بسیار کم حرف میزند چون کار و فعالیت به او فرصت حرف زدن نمیدهد؛
2. وقتی با مشکلی روبرو میشود، دیگران را سرزنش نمیکند؛
3. به ندرت در رانندگی بوق میزند؛
4. در پی قهرمان شدن نیست؛
5. از ادب و تعارف برای پوشاندن ضعفهای خود استفاده نمیکند؛
6. مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد؛
7. آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند؛
8. آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است؛
9. اگر در قراری یک دقیقه دیر کرد از میزبان عذرخواهی میکند؛
10. تا میتواند در مورد دیگران قضاوت نمیکند و به کرات میگوید من نمیدانم؛
11. در میان غیرایرانیان، همه جذب نظم، کرامت و دانش او میشوند؛
12. از عملکرد خود ناراضی است و بسیار کم در مورد خودش صحبت میکند؛
13. محال است آَشغالی به زمین یا بیرون پرت کند؛
14. دفترچهای دارد که در آن ضعفهای خود را نوشته و برای اصلاح آنها برنامه دارد؛
15. با رقیب و مخالف خود مانند رفتار پیامبر برخورد میکند؛
16. در گوشهای از منزل او، پرچم ایران دیده میشود؛
17. فعالیت در محیط بینالمللی را فرصتی برای یادگیری و اثرگذاری میداند؛
18. حسادت نمیکند چون به قواعد خلقت و اهتمام انسانها معتقد است؛
19. بدگویی کسی را نمیکند چون میداند در مورد ضعفهای خود میتواند ده صفحه بنویسد؛
20. در هفته با ده نفر تماس میگیرد و احوالپرسی میکند بدون اینکه با آنها کاری داشته باشد؛
21. جهانبینی خود را به تناسب مخاطب تغییر نمیدهد؛
22. زندگی خود را با رنگهای شاد، گل، هنر، موسیقی تزئین کرده است؛
23. از تأیید دیگران بینیاز است؛
24. در ماه حداقل یک کتاب را با دقت و نشانهگذاری تمام میکند؛
25. هر وقت با او ملاقات میکنیم متوجه میشویم از دفعه قبل انسان بهتری شدهاست؛
26. برای حفظ سلامتی خود، برنامه منظم دارد؛
27. هر آجری در زندگی خود بر روی آجری دیگر گذاشته با زحمت بوده و نه با رانت؛
28. به قدرت و سمت به عنوان فرصتی برای بهبود وضع زندگی خود نگاه نمیکند؛
29. با ایرانیان دیگر بسیار همکاری کرده و از تعارض، درگیری و اختلاف با آنها پرهیز میکند؛
30. دایره معاشرتی او با افراد توانمند و غیر مطیع است.
دين و ديانتپيشگياي كه از حقيقتطلبي، خيرخواهي، عشقورزي، عقلانيت، آزادي و زيبايي و هنر عاري باشد نه مطلوب خداست و نه مقبول خلق خدا. كساني كه دين را به صورتي ارائه و عرضه ميكنند كه از اين مولفهها خالي باشد فقط در منزوي ساختن دين ميكوشند. والسلام
مصطفي ملكيان
مرز در عقل و جنون باریـــک است
كفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مــــــردم
گیسویت تعزیتی از رویـا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنـجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانــــی
عشق تو پشت جنون محو شـده
هوشیاری است مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم ســیاه
از من تازه مسلمان بگذر ، بگــذر
بگذر ، از سر پیمان بگذر ، بگذر
دین دیوانه به دین عشق تو شـــد
جاده ی شك به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی ، حیرانی
باده نوشیده شده پنـــــــهانی

در سریال خانواده والنتا کشیش به ولادیمیر گفت:اگر خواستی عذاب وجدان یا بار گناهتو کم کنی من در خدمتم،ولادیمیر جواب داد:من خیلی مطابق اصول کتاب آسمانی زندگی نمیکنم اما وجدانم کاملا پاکه.
1) اگر به درونتان توجه دارید و می خواهید یک درون آباد داشته باشید راهی جز این نیست. البته این را هم خودتان بیازمایید و به صرف اینکه من می گویم یا عرفا این نکته را فهمیده اند، نپذیرید.
2) اکثر قریب به اتفاق مشکلات اجتماعی ما به این دلیل است که بت پرستیم و عمله بی اجر و مزد آرا و افکار دیگران هستیم و آنها زندگی ما را سامان می دهند.
بدین ترتیب ما به نحو مضاعفی نیازمند زندگی اصیل هستیم، چرا که انسان هایی که دارای زندگی اصیل هستند هم خودشان منتفع هستند و هم به میزانی که جامعه تحت تأثیر آنها قرار گیرد، از آنها منتفع می شود.

اگر تمام علوم اولين و آخرين در ذهنمان باشد، اما بـه درد مـا نخـورد چه فايده اي دارد؟ سعدي داستاني را نقل مي كند با اين مضمون كه منجمـي از خانه بيرون آمد و شروع به داد و فرياد كرد و گفت من وارد خانه شـدم و ديدم همسرم با بيگانه اي همبستر شده است. صاحبدلي بر او بگذشـت و به او گفت تو كه نميداني در خانه ات چه خبر است، چه سـودي دارد كـه بداني در آسمانها چه خبر است. آيا واقعاً ما اينگونه نيستيم؟ از همه امـور عالم باخبريم، اما از خودمان هيچ خبري نداريم.
قيمت هر كاله ميداني كـه چيسـت
قيمت خـود را نـداني ابلهـي اسـت
قيمت هر چيز و نوسان قيمت هر چيزي را ميدانيم امـا از قيمـت خـود و نوسانات خود غافليم و آن را در نظر نميگيريم و از خودمان بيخبريم.
استاد مصطفي ملكيان



نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد ؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟
سرای خانه بدوشی حصار عافیت است
صبا به طایر بی آشیان چه خواهد کرد ؟
زفیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را ؟
شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد ؟
مکن تلاش که نتوان گرفت دامن عمر
غبار بادیه با کاروان چه خواهد کرد ؟
به باغ خلد نیاسود جان علوی ما
به حیرتم که در این خاکدان چه خواهد کرد ؟
صفای باده ی روشن ز جوش سینه اوست
تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد ؟
به من که از دو جهان فارغم به دولت عشق
رهی ملامت اهل جهان چه خواهد کرد ؟
ﺍﺯ ﻫﻤوﻥ ﺑﭽﮕﻲ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺯﻧﻬﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻡ ! ﻭﻗﺘﻲﺭﻓﺘﻴﻢ ﺳﻔﻴﺪﺑﺮﻓﻲ ﺭﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﻪ ﻱ
ﺳﻔﻴﺪ ﺑﺮﻓﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺎﻣﺎﺩﺭﻱ ﺑﺪ ﺫﺍﺗﺶ
ﻭﻭﺩﯼ ﺁﻟﻦ / ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ
ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ
( ﺍﺭﺍﺯﻝ ﺍﻭﺑﺎﺵ ) ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ و ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ........
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ .
« ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ» ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻭﻥ - ﺟﻠﺪ ﺳﻮﻡ
آنکه به حق عمل میکند نمیتواند مشهور شود. گمان نکنید اهل حق عامدا عالما از شهرت گریزانند. نه، اصلاً به حق عمل کردن با شهرت سر ناسازگاری دارد. به حق عمل کردن شما را مشهور خاص و عام نمیکند. بخواهید مشهور شوید باید دست از عمل به حق بردارید.
اما به تعبیر حضرت علی(ع) «هیچوقت از این نوع غربتها (غربتهای ناشی از عمل کردن به حق) نهراسید که من فراوان کسانی را میشناسم که در زمین کسی آنها را نمیشناسد اما در ملکوت همه آنها را میشناسند».
اما به این دلایل نمیتوان دست از آن برداشت. حتی آنها که اخلاق لائیک دارند دیده اند که از این راه میتوانند به سود سرشاری برسند.
رويكرد وجودي به نهج البلاغه