سلام بر خدا
دعوتید به خواندن تنهایی هایی که همیشه اتفاق می افتد...
به روزم با حرف هایی برای هیچ چیز... یا هذیانی از همان بیگانه مشکوک به جنون!
حکایت من حکایت هنری وینستنلی ست وقتی حتی دورترین فانوس دریایی هم برای پیدا شدنش دست تکان نمی دهد...
حرف هایی هست برای باور کردن... و سکوت... مثل صدای حزن انگیز دورترین پرنده این شهر...
از بی انطباقی این واژه ها تا 4 ضلعی مکرری که شاید روزی دریچه ای به جاده های دوردست باز کند...
دعوتید به سال 1703... به سرگذشت هایی که همیشه تکرار می شوند...

                    برای خواندن این سکوت اینجا کلیک کنید